دلم را
در میان
دستانت می نهم.....
که مرحم
درد است
عاشقان را .
و تنهاییت را
قسمت می کنم
با تنها ترین
عاشق.
و پناه می برم
از شقاوت مرگ.
و سپیده دم
یاس را
به عطر افشانی
خواهم خواست
اگر دل
به دلم بسپاری.
وبوی خنک
نسیم صبح را
با هم
استنشاق
خواهیم کرد
اگر تو بخواهی.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عاشقانه های نو
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی